رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو


وقت قمری خوش که بر سرمی کشد، مینای سرو

در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام


سبزه خوابیده گردد قامت رعنای سرو

طوق قمری می کند این جمع را گردآوری


ورنه می پاشد به یک ساعت ز هم اجزای سرو

از نظربازان شود حسن نکویان دیده ور


نیست غیر از طوق قمری دیده بینای سرو

طوق قمری چون خط پیمانه می آید به چشم


می کند از بس تراوش نشأه از مینای سرو

مردم آزاده را عین الکمالی لازم است


نیل چشم زخم روی سرو باشد پای سرو

نیست در سر در هوایان قرب نیکان را اثر


برنمی آید به آب روشن از گل پای سرو

تیر را از بال و پر بی رحمی افزون می شود


از هجوم قمریان افزود استغنای سرو

بیخودان از جستجو در وصل فارغ نیستند


قمری از حیرت همان کوکو زند در پای سرو

جامه بسیار، دارد کهنگی در آستین


تازه باشد چار موسم جامه یکتای سرو

نیستند آزادگان فارغ ز شست و شوی دل


در کنار آب باشد بیش صائب جای سرو